جدول جو
جدول جو

معنی باز مرو - جستجوی لغت در جدول جو

باز مرو
قریه ای است به شش فرسخی مرو که گروهی از محدثان معروف به بازیون بدان منسوبند. (از تاج العروس) (معجم البلدان) (مرآت البلدان ج 1 ص 160) (مراصد الاطلاع). نام قریه ای به هفت فرسنگی مرو. (دمزن) ، کینه یا خون بازآوردن، کنایه از انتقام کشیدن یا گرفتن خون. ستدن خون. گرفتن. اخذ کردن. ستدن:
بدو گفت: ار این کینه بازآوری
سوی من سر بی نیاز آوری.
فردوسی.
بدادار دارنده سوگند خورد
که هرگز تنم بی سلیح نبرد
نباشد، نه رخ را بشویم ز خاک
سزد گر بباشم بدین سوکناک
که تا کینۀ شاه [سیاوش بازآورم
سر دشمنان زیر گاز آورم.
فردوسی.
او را بنواخت و دلگرم کرد و گفتا خون پدرت بیاری ایزدتعالی بازآرم. (تاریخ سیستان). و حصارها گرفت و ستد و حربها کرد و خون پدر بازآورد و تاختنها کرد. (تایخ سیستان). و رجوع به باز آوریدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ)
دهی است از بخش چوار شهرستان ایلام که در 28 هزارگزی شمال باختری چوار و 39 هزارگزی باختر راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 80 تن سکنه وآب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی است از بخش چوار شهرستان ایلام که در 18 هزارگزی شمال باختری چوار و هزارگزی باختر راه شوسۀ شاه آباد واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 80 تن سکنه، آب آنجا از چشمه تأمین میشود محصول عمده آن غلات و حبوب و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زِ جُرْ رَ / رِ)
نوعی باز. شاهین:
از شکوه عدل و امن او تذرو و کبک را
باز جره زقه داد و چرغ زیر پر گرفت.
مسعود سعد
لغت نامه دهخدا
(زِ زَ)
باز زرین پر، کنایه از آفتاب عالمتاب است. (آنندراج) :
خیز که باز باز زر بر سر چتر نیلگون
گشت پدید باز مرغ از غم دل فغان گرفت.
(از آنندراج).
صفت آفتاب. (مجموعۀ مترادفات). و رجوع به باز زرین پر شود، و از اهل زبان بتحقیق پیوسته که بازار زدن بمعنی بازار آراستن است. بازار کردن. (آنندراج) : میگویند در قشون و لشکر بازار زده اند... (آنندراج).
جنس دل بر کف صلایی بر خریداری زدیم
مشتری خواهان کالا نغزبازاری زدیم.
حکیم شفایی (از آنندراج).
بازار زد آنکس که گشاده ست دکانی
سرمایۀ سود دو جهان است زیانی.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تره ای است برگش چون برگ شاه اسپرم. (صحاح الفرس). تره ای است چون شاه اسپرغم که طبیبان بادرویه نویسند و آنرا از ادویۀ طبی نامند. و بادرنجبویه نیز گویندش. (فرهنگ اوبهی نسخۀ خطی کتاب خانه سازمان لغت نامه ص 19). بادرویه
لباس هرروزه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز گرد
تصویر باز گرد
مراجعت
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که چیزی را پرسش کند پرسش کننده، کارمند دادگستری یا شهربانی که برای کشف جرایم و بزه ها از متهم پرسشهایی کند مستنطق. یا روز بازپرس. روز پرسش روز قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز جو
تصویر باز جو
کسی که جانب دولت یا موسسه ای ماء مور رسیدگی و تحقیق در امری است
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی از موی بز، موی بز
فرهنگ گویش مازندرانی